سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























جوینده معرفت

زنی می رفت ، مردی او را دید و دنبال او روان شد .

   زن پرسید که چرا پس من می آیی ؟

 مرد گفت : برتو عاشق شده ام .

 زن گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید

 برو و بر او عاشق شو .

 مرد از آنجا برگشت و زنی بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد زن رفت و گفت :

 چرا دروغ گفتی ؟

 زن گفت : تو راست نگفتی .

 اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی ؟

 مرد شرمنده شد و رفت.


نوشته شده در دوشنبه 90/5/17ساعت 6:6 صبح توسط زهرا| نظرات ( ) |