سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























جوینده معرفت

لوازم آرایش معنوی

سلام اینبار میخوام یه داستانی براتون تعریف کنم که مطمئنم خیلیهاتون دیدین و شنیدین .

پس خوب بخون شاید حرفامو تأیید کردی.

... تازه باهاش آشنا شده بودم ،جذابیت خواصی داشت من تنها جذبش نشده بودم خیلیها مثل من بودن گاهی وقتا خیلی تو نَخِش میرفتم که چی داره که اینقدر آدمو به خودش جذب میکنه ؟

یه قیافه معمولی داشت اهل آرایش هم نبود (نمیگم مخالف آرایش بود) من هیچ و قت آرایش کرده ندیدمش ، شوهرش روحانی بود خودش هم کم از یه روحانی ندارشت .

آرامش عجیبی تو رفتاراش میدیم ، هر وقت باهاش حرف میزدی با همه وجودش بهت توجه می کرد و لبخند از لبش نمی افتاد .

اگه مشکلی هم برا کسی پیش می اومد همه ی سعیشو میکنه حلش کنه .

از خودنمایی فراری بود اما همه میشناختنش ، شاید بگین زن روحانی هرکی باشه مردم دوست دارن ببیننش اما اگه شما هم میدیدینش میگفتین نه این به خاطر وجود خوشه که اینقدر محبوب شده .

کم کم کنجکاو شدم بفهمم راز این همه جذابیت چیه ؟

بیشتر به رفتاراش توجه میکردم هر بار که میدیدمش یه چیز جدید ازش میفهمیدم .

چشمای معمولی داشت اما هر وقت نگاهت به نگاهش میفتاد دیگه ازش کنده نمیشد .

خدایا توی این چشما چی بود که بودن ریمل و خط چشم و لنز رنگی و عشوه و ناز اینقدر زیبا و جذاب بودن ؟

صورتش روشن بود اما ذره ای کرم و پنکیک نمیدیدی

فقط به خودم اجازه میدادم که باهاش سلام و احوالپرسی و خدا حافظی کنم

یه اُبُهت خاصی داشت ...

با همه صمیمی بود انگار همه ی دوروبریاش خواهراش بودن

 دستای مهربونش رو پر از محبت و عشق میدیدی وقتی باهاش سلام میکردی . یه دستای اینجوری بدون حتی یه آرایش و زینت چقدر دلنشین بودن

 

به زبون اوردن صفاتی با این همه زیبایی ازم بر نمیومد در توان خودم نمیبینم بیشتر از این معنویتش رو براتون به تصویر بکشم .

آره بلأخره راز این همه جذابیت رو فهمیدم

چشماش زیبا بودن چون نامحرم ندیده بودشون و نامحرمو ندیده بودن .

چهره ی نورانی داشت چون مطمئن بودم اهل نماز شبه و اینا تأثیرات اون راز و نیاز شبانش با خداس

دستای جذابی داشت چون دست خیلیها رو گرفته بود و بلند کرده بود

صدای جذابی داشت چون همیشه سعی میکرد تا کمترین رابطه کلامی رو با نامحرم داشته باشه

کلام جذابی داشت چون خیلی مراقب حرفاش بود مبادا کسی ازش برنجه یا حرفی بزنه که نباید . خیلی هم کم حرف بود و با متانت و آرامش حرف میزد

آره با خدا بودنش کاری کرد که خدا مهرش رو توی دل همه گذاشت .

نمیگم کاملا میشناسمش چون فقط گه گاه میبینمش مطمئنا خوبیهای دیگه ای داره که بازتاب اون کارا اینجوری جذابش کرده( احترام به پدر و مادر اطاعت از شوهر ارتباط خاصش با خدا و چیزای دیگه ای که من نمیدونم خودش میدونه و خدای خودش )

ما آدما خیلی دنبال جذابیتیم اما بعضیهامون خیلی زود یه نفر رو برا خودمون انتخاب میکنیم و از رفتاراش تقلید میکنیم بدون اینکه یه ذره بهش فکر کنیم .

آخه همیشه جذابیت به آرایش کردن و لباس های اونجوری پوشیدن نیست .

نمیگم باید برا اینکه جذاب بشیم کارای خوب بکنیم تا دیگران برامون بَه بَه و چَه چَه کنن ... نه !!!!!

برای خدا باید جذاب باشیم ... هر کاری خدایی بشه جذابه

نیازی به بلندگو نیست

مردم هم اینو خوب میفهمن شاید نتونن به زبون بیارن اما خوبی و خوب بودن ، شرم و حیا ، عشق و محبت چیزایی نیستن که درکشون برا کسی خیلی سخت باشه.

شنیدی میگن زیبایی جوون به حیاشه ؟

آره من دیدم این قشنگیو... یه زیبایی جذابی که همه ی سلول هات درکش میکنه

بیایم از حالا به بعد به جای استفاده از ریمل و خط چشم و سایه چشم و لنز رنگی برا زیبایی چشمامون به خاطر خدا به نامحرم نگاه نکنیم .

به جای روژ لب و خط لب بخاطر خدا به نامحرم نخندیم و نذاریم صدای ما رو بی جهت بفهمه .

به جای کرم و پنکیک از کرم روشن کننده نماز شب استفاده کنیم که هم دل رو روشن میکنه هم چهره رو .

 

به امید روزی که همه ی دخترا و پسرای عالم از حیا و عفتشون دنیا رو پر کنن و دیگه خودنمایی ظاهری بعضیا بچشم نیاد .

 

  

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 90/5/14ساعت 8:46 صبح توسط زهرا| نظرات ( ) |